![]() |
![]() |
![]() |
شنبه 86/4/23 :: ساعت 7:47 عصر
سلام ، سلام
حالتون که ایشاالله خوبه ؟! خدا رو شکر ، منم هی بگی نگی بدک نیستم ولی جاتون خالی از دیروز که از اون کنکور مرد افکن اومدم خونه
تازه استرس اومد سراغم
که وای دستی دستی چه خاکی برسرم ریختم ها
؟! کاشکی یه کم بیشتر می خوندم ، حالا شما زیاد جدی نگیرین
من همیشه عادت دارم قبل امتحان ، فرق نمی کنه امتحان چی باشه سخت باشه یا آسون ، کنکور باشه یا المپیاد ، واسه خودم راس راس راه می رم و گه گاه از در و دیوار می کشم بالا ، صلاه ظهر با جیغ و هوار همسایه ها رو از دیدن پادشاه هفتم محروم می کنم و از این قبیل کارا
، و در این میون هم هی اهل خونه داد می زنن و فریاد به آسمان هفتم می برن
که سمیه درستو بخون ، سمیه الهی جز جیگر بگیری یه ماه دیگه کنکور داری
، سمیه فردا امتحان داری ، سمیه حالا جهنم درس یه کم آروم باش ، سمیه ..... کی گوش می ده یه گوشه دره یکی دروازه
اما....... اما چیشتون روز بد نبینه همین که می رم خرابکاری خودم و می کنم می شم موش ، یه موش کوچولوی مظلوم که سر به زیر و ساکته ....( آخی چه توصیفی خودم دلم واسه خودم سوخت) آره اینطوریاست..... ، حالا گاهی هم واسه اینکه از زیر نگاههای سرزنش آمیز اطرافیان در رم می رم کمکه مامان و هی مث یه مگس دورش می گردم و می گم : مامانی ظرف برات بشورم ؟ جارو بکشم؟اونم دستی نه برقی؟ لباس بشورم و.......... اما چه فایده مامانینا که دیگه حنای من پیششون رنگ نداره
ولی خوب خدایش من با درس خوندن مشکل دارم دیگه ، تا کتاب دستم می گیرم احساس می کنم خواب همه عالم و آدمو ریختن رو سرم
، فرت فرت دلم می گیره
، کمبود نت پیدا می کنم
، کم خونی اس ام اس می گیرم
و هزار درد و بلای دیگه ، بگذریم سرتون و درد آوردم حالا به نظر شما من قبول می شم؟خب بابا.....خودم جوابشو می دونم ولی واسم دعا کنین خدا رو چی دیدین شاید ما هم به سبب دعاهای خیر شما به آرزومون رسیدیم .
*****************
پی نوشت : از همینجا از زهره و بهاره گل بخاطر اینکه تسلی بخش دل اینجانب بودند صمیمانه تشکر می کنم ، هر چه خاک ماست بقای عمر ایشان باشد.
|
|
جمعه 86/4/22 :: ساعت 12:22 عصر
هی سلامممممممممم
من امروز کنکور داشتم محض اطلاعِ عموم کنکوره کاردانی به کارشناسی ناپیوسته بود ، منم یه پا استاد رفتم نشستم سر جلسه ولی نمی دونم چرا طبق معمول 1 ساعت وقت اضافه آوردم ، همیشه همینطوره ، ملت خودشون و می کشن که وقت کم نیارن من خودمو می کشم وقت اضافه نیارم آخرشم همیشه اضافه رو میارم.
حالا چطوریا بود؟ راستش چه می دونم یه وخ احساس می کنی خوب امتحان دادی نتیجه بد می شه و یه وختای هم برعکس ما که امتحانمون دادیم حالا دیگه آخر عاقبتش با خداست ، دعام کنین باشه؟!
البته این رشته ای که من شرکت کردم رشته کاردانیم نیستش تغییر رشته دادم اومدم یکی از زیرشاخه های رشته کشاورزی که تو کل کشورم 45 نفر روزانه و20 نفر شبانه می خواد ، برو بچ کشاورزی که کاردانیشونم مربوط بود خیلی از دست رشتشون و نبود کار غر می زدن البته به نظر من هیچ فرقی نمی کنه چه رشته ای درس خونده باشی و مدرکه کدوم رشته رو داشته باشی خصوصا با این اوضاع که بنزینم گرون شده ، اراذل و اوباشم می گیرن و بد حجابی ممنوع شده و .........سخ نگیرین 2 روزه دیگه گیرم که زهرمارمون شه ، فدای سر آقایون و آقازادهاشون........
|
|
پنج شنبه 86/4/21 :: ساعت 5:9 عصر
سلام به خودم و سلام به همه دوستای که این وبلاگ و می خونن
، این اولین پست منه و قراره تو پستای بعدی از زندگی خودم بنویسم تا این روزها رو هیچوقت فراموش نکنم و بدونم چطوری باهاشون دست و پنجه نرم کردم
.
دل من ویرانست
پر شادی فراموش شده
پر خاطره های همه بر باد شده
دل من زندانی ست
که کلیدش در شبی طوفانی
بین من و کشمکش زندگیم
گم شده است
دل من گورستانی ست از احساس نیاز
از عشق ، از شور
راستی دل من در کدامین شب مرد
هیچ می دانی تو؟
دل من کلبه آمال فراموش شدست
دل من سالیان ست که سرد و خاموش
گوشه ای متروک بی خداحافظی از
شهر و دیار
در مکانی بی مهر
سر به سر سخت ترین سنگ زده است
تا بیشتر حد توانش
زیر بار سنگین زمان خم نشود
دل من در سردترین روز خدا
گرم ترین قطره خونش را با عشق
تقدیم زمین کرد
تا شاید از آن گلی روید هم رنگ جنون
دل من در سردترین احساسات
بی صدا خود را کشت و رها شد از غم.
|
|
درباره من
لوگوی من
آرشیو
لینک دوستان من
دخترک
رهاتر از پرنده (شایا تجلی)
لوگوی دوستان من